ﺩﺧﺘﺮ: ﺳﻼﻡ ﺧﻮﺑ؟
ﺴﺮ: ﺻﺪﺍ ﻋﺸﻘﻤﻮ ﺑﺸﻨﻮﻡ ﻭ ﺑﺪ ﺑﺎﺷﻢ؟
ﺧﻌﻠ ﺧﻮﺑﻢ.ﺗﻮ ﻄﻮﺭ؟
ﺩﺧﺘﺮ: ﻣﻨﻢ ﺧﻮﺑﻢ.ﺑﺒﻦ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺖ ﻣﺮﻡ ﺑﺮﻭﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﺸﻪ
ﺴﺮ: ﺳﺮﺎﺭﻡ ﺬﺍﺷﺘ ﺑﺎﺯ؟
ﺩﺧﺘﺮ: ﺑﺴﻪﺑﺴﻪ.
ﺴﺮ: ﺷﺪﻩ ﻋﺸﻘﻢ؟ ﺮﻪ ﻣﻨ؟ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺮﺍ ﺮﻪ ﻣﻨ؟ ﻫﺎﺍﺍﻥ!؟
ﺩﺧﺘﺮ: ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ.ﻓﻘﻂ ﺑﺒﺨﺸﻢ.ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﻣﻦﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ.
ﺴﺮ: ﺷﺪﻩ ﻻﻣﺼﺐ؟ ﺑﺎ ﺣﺮﻓﺎﺕ ﻣﻨﻮ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﻧﻦﺑﺎ ﺮﻪ ﻫﺎﺕ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻧﻦ.ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻨﻢ
ﺩﺧﺘﺮ: ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ
ﺴﺮ: ﺯﻫﺮ ﻣﺎﺭ.ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ.ﺎﺭ ﻧﻦ ﺑﺎﻡ ﺩﻡ ﺧﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﻨﺪﺍﺯﻣﺖ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﻦ ﻪ ﺟﺎ ﺑﺒﺮﻣﺖ ﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺑﻬﺖ ﻧﺮﺳﻪ ﻫﺎ
ﺩﺧﺘﺮﺑﺎ ﺻﺪﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﻓﺮﺎﺩ ﺯﺩ: ﺩﻪ ﺩﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﺳﺴﺴﺴﺖ ﻧﺪﺍﺭﺭﺭﺭﺭﺭﻡ.
ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﻮﺷ ﻭ ﻗﻄﻊ ﺮﺩ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺮﺍﻏﻮﻧ ﺑﻮﺩ.
ﺑﻮ ﺍﺳﻨﺪ ﻞ ﻓﻀﺎ ﻭ ﺮ ﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
ﻟﺒﺨﻨﺪﺍ ﺪﺭﻭﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﺩ ﻭ ﻒ ﺯﺩﻧﺎ ﻓﺎﻣﻞ.ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ
ﻭﻟ ﺑﻪ ﻓﺮ ﺩﻝ ﺍﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ؟
ﺑﻪ ﻓﺮ ﺍﺷﺎ ﺑﻮﺩ ﻪ ﺯﺮ ﺗﻮﺭ ﺭﺨﺘﻪ ﻣﺸﺪ.؟!
ﺑﻪ ﻓﺮ ﺩﺳﺖ ﺦ ﺯﺩﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﻪ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﺲ!؟
ﺑﻪ ﻓﺮﺵ ﺑﻮﺩ؟
ﺑﻪ ﻓﺮ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺟﺴﻢ ﺍﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ، ﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺸﺐ ﺗﺴﻠﻢ ﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﻪ ﺑﺸﻪ!!!!!
ﺑﻪ ﻓﺮﺵ ﺑﻮﺩ؟
ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﺎﻫ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﻔﺖ : ﺭﺍﺳﺘ! ﺩﻭﺳﺘﻤﻮ ﺩﺪ ﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﻋﺰﺰﻩ ﻗﺪ ﺩﺍﺩﺍﺵ؟؟؟؟؟؟
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻪ ﺩﻟﺶ ﻧﻤﺨﻮﺍﺳﺖ ﺍﺷﺎﺷﻮ ﺴ ﺑﺒﻨﻪ.ﺳﺮﺷﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﺮﺩ.
ﻭﻟ ﺑﻌﺪﺵ ﻪ ﺻﺪﺍ ﺁﺷﻨﺎ ﻔﺖ: * ﻋﺸﻘﻢ*
ﺩﺧﺘﺮ ﺳﺮﺷﻮ ﺑﺎﻻ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻋﺸﻘﺸﻮ ﺗﻮ ﺖ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﻣﺸ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﺵ ﺩﺪ
ﺷﺪﺕ ﺍﺷ ﺭﺨﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺸﺘﺮ ﺷﺪ.
ﺴﺮ: ﻋﻪ.ﺮﻪ ﻧﻦ ﻋﺰﺰﻡﺩﺧﺘﺮ ﻪ ﺗﻮ ﺷﺐ ﻋﺮﻭﺳﺶ ﺮﻪ ﻧﻤﻨﻪ،ﺑﺎﺪ ﺑﺨﻨﺪﻩﺲ ﺑﺨﻨﺪ.ﺑﺨﻨﺪ ﻻﻣﺼﺐﺑﺬﺍﺭ ﺎﻫﺎﻡ ﺑﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻦ ﺳﺴﺖ ﻧﺸﻦ .ﺮﻪ ﻫﺎﺕ،ﺍﺷﺎﺕ،ﻣﻨﻮ ﺑﻪ ﺯﺍﻧﻮ ﺩﺭ ﻣﺎﺭﻩﺍﻣﺸﺐ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻔﺖ ﻪ ﻋﺮﻭﺳﺸﻪ،ﻔﺖ ﻪ ﻣﻨﻢ ﺩﻋﻮﺗﻢﻭﻟ ﻧﻤﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﻋﺮﻭﺱ ﺍﻦ ﻣﺠﻠﺲ ﺗﻮ.
ﺩﺧﺘﺮ: ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﻔﺴﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻨﺪ ﻣﺎﺩ.ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ.ﺗﺤﺖ ﻓﺸﺎﺭ ﺑﻮﺩﻡ.
ﺴﺮ: ﺍﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻦ ﻃﻮﺭ ﺟﻠﻮﻡ ﺮﻪ ﻣﺮﺩ ﻣﺤﻢ ﺑﻐﻠﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﻠ ﺑﻮﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺮﻪ ﺍﺯ ﺎﺩﺕ ﺑﺮﻩ.
ﺩﺧﺘﺮ: ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻣﺨﻮﺍﻡ.ﻧﻤﺨﻮﺍﻡ ﺍﻧﺸﺖ ﺩﻪ ﻫﻢ ﺑﻬﻢ ﺑﺨﻮﺭﻩ.ﺧﺪﺍﺎ ﺮﺍ ﺻﺪﺍﻣﻮ ﻧﻤﺸﻨﻮﻣﻦ ﺍﻦ ﺴﺮﻭ ﻣﺨﻮﺍﻡ
ﺴﺮ: ﺎﺩﺗﻪ ﻗﺪﺭ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺷﺐ ﻋﺮﻭﺳﻤﻮﻥ ﺣﺮﻑ ﻣﺰﺩﻢ؟ ﺎﺩﺗﻪ ﻋﺲ ﺑﻪ ﻣﻔﺮﺳﺘﺎﺩﻡ ﺑﺮﺍﺕ ﻭ ﻣﻔﺘﻢ ﻓ ﻦ ﺍﻦ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮﺋﻪﺎﺩﺗﻪ ﻪ ﻗﺪ ﻣﺨﻨﺪﺪﻡ؟؟؟ ﺎﺩﺗﻪ ﻋﺰﺰﻡ؟؟؟؟
ﺎﺩﺗﻪ ﻔﺘ ﻭﻗﺘ ﺑﻤﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺩﺭ ﻣ ﺁﻭﺭﺩ ﺍﺯ ﺩﻧﺪﻭﻧﺎﺵ ﻋﺲ ﺑﺮﻢ ﻭ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍ ﻫﻤﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎ ﺭﺍﺑﻄﻤﻮﻥ؟ ﺎﺩﺗﻪ؟؟؟؟
ﺩﺧﺘﺮ: ﺗﻮ ﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻬﻢ ﺭﺣﻢ ﻦﻧﺬﺍﺭ ﻣﺎﻝ ﺩﻪ ﺑﺸﻢ.ﻣﻨﻮ ﺑﺶﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻨﻢ.
ﺴﺮ: ﺍﻦ ﺣﺮﻑ ﻭ ﻧﺰﻥﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻪ ﺯﻧﺪ ﺧﻮﺏ ﺍﺯ ﺍﻦ ﺩﻧﺎ ﺳﻬﻢ ﺩﺍﺭﺷﻮﻫﺮﺕ ﺴﺮ ﺧﻮﺑﻪ.ﻣﻦ ﻫﻤﺸﻪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﺑﻬﺖ ﻫﺴﺖ.ﺍﻪ ﻧﺎﺯ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻞ ﺑﻬﺖ ﺣﺮﻓ ﺯﺩ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺯﻣﻦ ﺑﺮﺵ ﻣﺪﺍﺭﻡ.
ﺩﺧﺘﺮ: ﻧﻤﺨﻮﺍﻡ .ﻧﻤﺨﻮﺍﻡ.
ﺴﺮ: ﺍﻪ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭ ﻓﻘﻂ ﺯﻧﺪ ﻦ.ﻣﻦ ﺍﻭﻥ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻩ ﻧﺸﺪﻡ ﻪ ﺯﻧﺪ ﺯﻧﺪﻤﻮ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻨﻢ.
ﻓﻘﻂ ﻪ ﺳﺌﻮﺍﻝ.
ﻄﻮﺭ ﺑﻬﺖ ﻤﺘﺮ ﻓ ﻨﻢ؟؟
ﺑﺎ ﺎﺭ ﺮﺩﻥ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ؟
ﺳﺎﺭ ﺸﺪﻥ. ﺩﺧﺘﺮ: ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺮﻪ
ﺴﺮ: ﻣﺒﺎﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﺯﻥ ﺩﺍﺩﺍﺵ""
دلشکسته که باشی
ساده ترین حرف ها , اشکت را در می آورند
دلشکستگی پیچیده نیست
یک دل , یک آسمان , یک بغض آرزو های ترک خورده .
به همین سادگی
حالم خوب است.اما , دلتنگ روز هایی هستم , که میتوانستم از ته دل بخندم
دل شکسته هایم را زیر دوش حمام میبرم. ,
بغض هایم را زیر شرشر آب داغ میترکانم. ,
تا همه فکر کنند , قرمزی چشمانم از دم کردن حمام است .
دل شکستگی درد دارد معنا ندارد
به چه سادگی عشق خود را به پای تو ریختم
اماتو چه کردی
مرا نابود کردی نگاه عاشقانه را از من دریغ کردی
و در عوض کلماتی عاشقانه نثار عشقی که در گذشته داشتی کردی
به چه سادگیبه تو گفتم که دوستت دارم
اماتو چه کردی
مرا مورد تمسخر قرار دادی و گفتی
عشق؟؟؟؟
عشق کجاست
به چه سادگی تمام زندگی خود را برای تو گذاشتم
اماتو چه کردی
مرا بیشتر از همیشه تحقیر کردی و تهمت خیانت به من زدی
در حالی که خود مزه خیانت را تجربه میکردی
به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن .
کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست .
اشکهای تو را پاک می کند و دستهایت را صمیمانه می فشارد .
تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت .
و اگر باور داشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف می زنند .
باور کن که با او هرگز تنها نیستی. فقط کافیست عاشقانه به آسمان نگاه کنی
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند.
اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم،
فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه
امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد .
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،
به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود
لجوجتر و مصمم تر است .
سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد .
اما آب. راه خود را به سمت دریا می یابد .
در زندگی، معنای واقعی
سرسختی، استواری و مصمم بودن را،
در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد .
گاهی لازم است کوتاه بیایی .
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت .
اما می توان چشمان را بست وعبور کرد
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری .
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوزی که نبینی
ولی با آگاهی و شناخت
و آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت
آخ دلم هیشکی کنارت نیست،سرکن با خودت
زیرو روشو دنیارو زیرو زبرکن با خودت
وقتی میبینی خودت داره کلافت می کنه
ازخودت پاشو ، خودت باشو ، سفرکن باخودت
.
.
هرزمستون پیش ازاین که ریشه پابندت کنه
شاختو بردار و تمرین تبرکن با خودت
یا بساز و دونه دونه مرگ برگاتو ببین
یا بسوز و جنگلی رو شعله ورکن باخودت
سربچرخونی مسیر روبروتو باختی
از پل تردید با قلبت گذرکن باخودت
تنها موندی باخودت بادشمنت با دوستت
آخ دلم هیشکی کنارت نیست سرکن باخودت
سربچرخونی سربچرخونی سربچرخونی
.
.
.
هرزمستون پیش ازاین که ریشه پابندت کنه
شاختو بردار و تمرین تبرکن باخودت
یا بساز و دونه دونه مرگ برگاتو ببین
یا بسوز و جنگلی رو شعله ورکن باخودت
دلتنگی.؟؟؟
به این دلتنگی عادت دارم هر روز
به قلبی که یه تیکه چوب میشه
به زخم هایی که امشب میزنی و
تا قبل دید نت زود خوب میشه
به این دلتنگی عادت دارم هر روز
به اینکه ساده دارم میرم از یاد
به چشم هایی که بستن یاد میدی
زمانی که دلش آغوش میخواد
با بی محلیا تم/ لحظه به لحظه باتم
همیشه چشم به راتم/کی بر میگردی؟؟
همیشه پا به پا تم /شریک گریه ها تم
تموم خاطراتم/ کی برمیگردی؟؟
کسی اندازه ی من عاشقت نیست و نبوده
واسه جداشدن از من و خونه خیلی زوده
بیا بمون کنارمن بذار تموم شه دردم
چه شب هایی که واسه عشقمون گریه نکردم
جای شونه ی تو سرم روشونه ی دیواره
دلم وقتی کنار من نباشی غصه داره
با اینکه بعد رفتنت میدونی بیقراری
ولی دلت میخواد بازم بری تنهام بذاری.
سلام دوستای گلم ی خبر خوب شروع ب کار کردم پاشین بیاین تبریکارو بگین وبوسم کنین البته فقط دخملا:)))
هرکی تبریک نگه بهش شیرینی نمیدم
تا سه روز دیه هم نتایج کنکور فنی مشخص میشه
وااااای خیلی خوشحالم و ذوق کردم:)))
اینم ی گل تقدیم ب خودم
× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×
از این به بعد هر کسی بهت گفت دوست دارم برو بغلش کن اروم سرت و بزار روی شونه هاش و یواش در گوشش بگو خفه میشی یا خفت کنم؟
(کدومو دوست داری؟؟؟)
× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×
بی تفاوت باش به جهنم ! مگر دریا مُرد از بی بارانی ؟!
× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×
بگذار بگویند خسیسم
من
دوستت دارم هایم
را الکی خرج نمیکنم
حتی برای تو. . . .
× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×
این جمله را هرگز فراموش نکن
برای دوستت دارم بعضی ها مرسی هم زیاد است . (آره جداً ، دل درد می گیرن).
× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×
رفــتـــن کسـی کـه لایــــق نیسـت … نـــــعـــمــت اسـت نـه فـاجـعه . . .
× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×
فکر می کردم تــــو همدردی
ولی نه!
تو هــــم دردی
× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×
اونی که رفــت اگه برگرده از دوست داشتن نـیــست، واسه اینه که بهترشو پیدا نکرده.
آسمان را مرخص میکنم,
دیگر به هوا هم نیازی ندارم ,
تو خودت را مثل آسمان , مثل هوا , مثل نور
پهن کرده ای روی همه لحظه هایم ,
بعدازتو هیچ دلی دلم را نمی لرزاند
دلت قرص
مرخصی ندارد
حتی وقت استراحت ندارد
حقوق و مزایا ندارد
بیمه ندارد
ترفیع و پست و مقام ندارد
استعفا یا اخراج شدن ندارد
بازنشستگی و از کار افتادگی هم ندارد
با این حال دوست داشتنی ترین شغل دنیاست ،
عاشق تو بودن…
کاش می شــــد " فقــ ــط " ، تو را داشته باشــــم
خدا هـــــی بپرسد : خوب ، دیگر چه ؟؟
من بگویــــــــــم : هیچ ،
هـــــمین کافیــــــست
من قصه تو را تا ابد اینگونه آغاز میکنم :
یکی بود
هنوزم هست
خدایا همیشه باشد.
ﺎﻫـــ …
ﻧﻤﺸـــــــﻪ ﺩﺳــﺖﺍﺯ
ﺩﻭﺳـــــﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ــ ﺑﺮﺩﺍﺷــﺖ
ﺣــــــــــــــــــــــﺘﻭﻗﺘــــ ﺍﺯﺵ
ﺩﻟﺨــــــﻮﺭی!
ﺩﺧﺘــــــــــﺮ ﻪ ﺑﺎﺷ
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭﻡ ﻪ ﺑﻪ :
ﺩﻭﺳﺘـــــــــــــــــــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ !
ﺑـﺎﺯﻡ ﻣﺮﺳ :
ﺩﻭﺳـــــــــــــــﻢ ﺩﺍﺭ ؟
ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺖ ﻫﻤﺸﻪ ﻣﻠﺮﺯﻩ !
ﺩﺧﺘــــــــــﺮ ﻪ ﺑﺎﺷ
ﻫﺮ ﻘﺪﺭﻡ ﻪ ﺯﺒﺎ ﺑﺎﺷ،
ﻧﺮﺍﻥ ﺯﺒﺎﺗﺮ ﻫﺎ ﻣﺸ ﻪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﻣﺸﻦ !
ﻫــﺮ ﻭﻗﺖ ــﻪ ﺻﺪﺍﺕ ﻣﻨﻪ :
ﺧﻮﺷـــــــــﻞﻡ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﺸ ﻪ ﺑﻪ ﺸﻤﺎﺵ ﺯﺒﺎــ !
ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺴﺖ
ﺩﺧﺘــــــــــﺮ ــﻪ ﺑـﺎﺷــ
ﻫﻤـــﻪ ﺩﻮﺍﻧــــــــ ﻫــﺎ ﻋﺎﻟــﻢ ﺭﻭ ﺑـــــــــﻠﺪ . . .
سربه هوانیستم
اماهمیشه چشم به آسمان دارم
حس عجیبی است دیدن همان آسمانی که
شاید توچند لحظه پیش به آن خیره شده باشی!
مادر
مهر، بـزرگ و بی نـشانی مادر
آرام دل و عـــــزیــز جـانـی مــادر
ای کاش همیشه جـاودان مـی بــودی
آن قـدر که خـوب و مـهربانـی مـادر
قسم برجامه ی پاکی که از عشقت به تن کردم
که تا جان دربدن دارم فراموشت نخواهم کرد
مادر نمــای قــدرت دنیـــای خلقـــت است
مادر به مـا ز ایــزد یکتــا فضیـــلت است
فـردوس را بــــه زیر قدمهـــاش مانده رب
کـو را مقــام، بعــد خـــدا در عبـادت است
مادرم ای بهتر از فصل بهار
مادرم روشن تر از هر چشمه سار
مادرم روزت مبارک ناز من
مادرم تنها تویی آواز من . . .
مادر ای یکدانه و تنهاترین غمخوار من
از من عاشق تر به من دیوانه و بیمار من
وصف تو نتوان به صدها دفتر و دیوان نوشت
ای که وصفت روز و شبها تا ابد در کار من
پروراندی جان من با رنجهای بی شمار
کی شود قربانی ات این جان بی مقدار من
خرج کردی عمر خود را تا بروید جان من
من به لطفت زنده ام ای ابر باران دار من
شرح لطفت در ازل افسانه ای ننوشته بود
جان به قربان تو ای زیباترین پندار من
قصه ننوشته مهر و وفا را خوانده ای
ای که مهرت تا ابد در سینه تب دار من
درد هایم درد تو رنجم همه در جان تو
ای به دردم مرهم و ای مخزن اسرار من
هستی ام هست از تو و نامم ز تو نامی گرفت
سبز می باشم ز تو ای سبزی افکار من
سالهای عمرت افزون از هزاران سال باد
سالهای عمر من قربانی ات ای یار من
زیبا ترین کلمه برلب های بشریت کلمهمادر» وزیبا ترین آوا،
آوایمادرم» است.این کلمه آکنده از عشق و امید است،
کلمه شیرین و مهر انگیز که از اعماق قلب بر می خیزد
وزیبائی است.مادر همه چیز ماست
مادر آن روح جاودانی است که
لبریز از عشق و
زیبائی است.
فوق العاده ترین نمونه ای از عشق در زندگی من:
وقتی که ۴ سیب داشتیم و ما ۵ نفر بودیم
مادرم گفت:
من سیب دوست ندارم”
(بوعلی سینا)
یا حالا فک کردین ک وقتی مادر واسه ی روز خونه نیس خونه کامل
سوت و کوره.کسی دربین جمع حرف نمیزنه و نمیخنده
الان میتونم بگم مادر ینی همه زندگی
قدر مادرای مهربونو بدونیم.
از خدا میخام انشالله تموم مادرا سالم و تندرست باشن.
و درضمن تا یادم نرفته برای مادرایی ک در این دنیانیستن برا شادی روحشون
ی فاتحه براشون بخونین.
سلام هر کس از دوستان بیمه عمر بخواد من در خدمتم بیمه عمر
خیلی مزایا داره مثلا برا تحصیل یا خرید جهیزیه و بازنشستگی و .اینم ادرس هفت ویژگی بیمه عمر.ماهی با پرداخت ۵۰ تومن صاحب بیمه عمرشوید این فرصت طلایی رو از دست نریدهرسوالی هم داشتین بپرسین پاسخ میدم
http://s6.picofile.com/file/8382161476/%D9%81.pdf.html
مرد تروتمند
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.
آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد:
عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.
ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.
حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.
در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.
خارپشت ها وخامت اوضاع را دریافتند. تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند.
وقتی نزدیکتر بودند گرمتر می شدند ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی می کرد به همین خاطر تصمیم گرفتند ازهم دور شوند ولی از سرما یخ زده می مردند.
از این رو مجبور بودند برگزینند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان از روی زمین بر کنده شود.
دریافتند که باز گردند و گردهم آیند. آموختند که، با زخم های کوچکی که از همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آید، زندگی کنند چون گرمای وجود دیگری مهمتر است.
و این چنین توانستند زنده بمانند.
بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گرد هم می آورد بلکه آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنار آید و محاسن آنان را تحسین نماید.
وقتی تنهاییم دنبال دوست می گردیم؛ پیدایش که کردیم دنبال عیب هایش می گردیم، و وقتی که از دستش دادیم در تنهائی دنبال خاطراتش می گردیم.پس برای نگه داری دوست خوب تلاش کنید .
ژان پل سارتر
دوستان محترم لطفا همگی پاسخ بدید
سوال 1:حاضری اسم عشق سابقت رو بزاری رو اسم بچت؟؟
سوال 2:حاضری ده سال از عمرت کم بشه ولی به اونی که دوستش داری برسی؟؟
سوال 3:حاضری با کسی که قبل از تو تجربه رابطه عاشقانه نافرجام داشته ازدواج کنی؟؟
سوال 4:اگه بفهمی عشقت قراره عشق دیگه بشه ولی بازم تظاهر به عاشق بودنت کنه چیکار میکنی؟؟
دنیای یه دختر به پیچیده ترین شکل ممکن سادَست. کافیه با دقت نگاش کنی. دخترایی که مشکلات زیادی رو پشت سر گذاشتن یا موهای خیلی کوتاه دارن یا خیلی بلند. آخه ، موی دخترا ، قلب دومشونه! هر بار جلوی آیینه ، لا به لای تار های سیاه موهاشون پیِ داستان های ناتموم دلشون میگردن. هر بار که موهاشونو شونه میزنن ، سختی هایی که کشیدن ، مردی رو که از دست دادن و حتی !
قلب ِ شکسته ِ فراموش شدشون رو به یاد میارن. وقتی موهاشونو میبافن ، بند به بند ، گیس به گیس غم هاشونو پشتش قایم میکنن.برای همینه که دخترای قوی ، یا موهای خیلی کوتاه دارن یا خیلی بلند. یا موهاشونو کوتاه کردن و برای همیشه خودشونو از اون حس ِ تلخ خلاص کردن ، یا برای فراموش نکردن گذشته تصمیم گرفتن هر روز باهاش زندگی کنن! آخه دنیای دخترا ، به پیچیده ترین شکل ممکن سادست!
روزی اگر دختری داشته باشم ، اجازه میدهم موهایش را بلند کُنَد و بریزدشان روی شانههایش… آنقدر در بغل میگیرمش، و نوازش میکنم دستها و پاهایش را، که دلش هرگز هوای آغوشِ هیچ غریبهای را نداشته باشد … شانهای از بلور میخرم برایش، و تار به تارِ گیسوانش را میبافم، تا دلش نگیرد از بی محلّیِ آدمهای یخزده … یک روز صدایش میزنم رها ، تا بداند دلش فقط باید برای خودش باشد…
رای خودش شور بزند… روزِ دیگر نسترن و نرگس ، تا بداند با یک گُل هم بهار میشود ، تا زمستان راهِ قلبش را پیدا نکند … یک روز، گندم میخوانمش تا بداند برکتِ خانه است، و اگر برود ، همۀ اشتیاقِ مرا با خودش میبَرَد … یک روز سحر میشود، تا یاد بگیرد پایانِ تمامِ شبها را در خودش بیابد نه در دستانِ دیگران …
یک روز، الهه و صنم میخوانمش، تا همیشه بداند پرستیدنیست… یک روز خورشید است و یک شب مهتاب… نیمه شب، افسانه است و دست نیافتنی …. صبح هم ، عسل جان میخوانمش تا با شنیدنِ این اسم، از دهانِ آن که قَدرش را نمیداند، دست و پایش را گم نکند … پائیز که شد، صدا میزنمش باران و حتماً میبرَمش روی برگهای زرد و نارنجی، که راه برود، برقصد و ذوق کند از لحظه به لحظۀ زنده بودنهایش…
آنقدر میخوانَمَش بانو جان و خاتون جان، که باور کُنَد دختر بودن، چقدر شیرین است. اگر دوست داشتنِ خودت را بیشتر از همۀ دنیا بلد شده باشی… تمامِ داستانهای هزار و یک شب را برایش میخوانم، تا یادش بماند شهرزادِ قصّه گو بودن خوب است امّا فقط برای پادشاهی که دروازهی سرزمینِ دلش را، فقط برای همین یک شهربانو گشوده باشد…روزی اگر دختری داشته باشم، حتماً به او خواهم گفت که تا آدمش را پیدا نکرده، قدرِ بهشتِ خانهاش را بداند … حوّا شدن این روزها ، تقاصِ عجیبی دارد ….” آری…. من دخترم را رها ” صدا میزنم
پدری که دختر دارد از پدری که پسر دارد زودتر پیر میشود زودتر شکسته میشود زودتر مو های سفیدش و چروک های روی صورتش نمایان میشود…آخر پدری که پسر دارد وقتی غصه پسرش را بخاطر بی وفایی معشوقه اش میبیند یک روز قرار میگذارند و با هم به بیرون میروند با او صحبت میکند و راه و رسم عشق و عاشقی را به او می اموزد
اما پدری که دختر دارد وقتی میفهمد دخترش بخاطر عاشقی روزگارش تلخ شده بخاطر غرور و غیرت پدرانه اش نمیتواند چیزی بگوید چه بگوید؟؟
یتواند بگوید دخترم میدانم تو عاشق کسی هستی،من از قبل خبر داشتم؟؟؟؟
میتواند بگوید دخترم این راه و رسم عاشقی است…؟؟
با او این گونه رفتار کن این کار را بکن آن کار را نکن.میتواند؟؟
غرور و غیرت پدرانه اش اجازه نمیدهد حرفی بزند مادر و خواهر که نیست بگوید بنشین از عشق جانت برایم تعریف کن پدر است،پدر…
بخاطر همین فقط سکوت میکند غصه میخورد هی خود خوری میکند هی دخترکش را میبیند و حرص میخورد میدانی… پدری که دختر دارد خیلی مظلوم است خیلی… .
میدانی! دختر که باشی از همان بچگی برای خودت خانومی میکنی!
نگرانی نکند عروسک هایت گرسنه باشند و بدو بدو بغلشان کنی الکی شیر شان بدهی!
روی پایت بگذاری و برایش شعر های مهدکودکت را بخوانی تا بخوابند!
توی عروسی ها ساق جورابی سفیدت را بپوشی و هرکس گفت عروسم میشی ؟!
به مادرت نگاه کنی و مثلا قول بدهی که حتما بعد هم خوشگلتر از همه برقصی که کیف کنند چه عروسی دارند! دختر که باشی از همان بچگی عشق لباس عروس و خاله بازی و مامان شدن داری!
درباره این سایت